از اولین زنان نابغه و نامدار ایران پوران دخت حسن بن سهل ( نوبختی )
بی شک تاریخ ایران و جهان اسلام دارای نوابغی فراوان در علم احکام نجوم بوده و هست و امروزه بسیارکم هستند که با چند نام اشنا نباشند . ولی کمتر کسی هست که بداند به چه میزان زن دانشمند و اشنا به علوم زمان گذشته در کشور خودش در ان زمان قدیم موجود بوده است . خصوص که جهل و بی سوادی موجود بوده است.وما این چند سطررا مقدمه ای برای مشتاقان بعنوان نمونه می اوریم تا با ان اشنا گردند . حکایتی که اینجانب ان را ترجمه نموده و برایتان نقل مینایم بر گرفته از دو کتاب فرج المهموم سید ابن طاوس (ره ) و بحار الانوار علامه مجلسی ( ره ) است البته بااضافه نمودن بعضی تصحیحات و اضافات تحقیقی . امید منان حکیم که مفید دوستان اهل علم واقع شود: شرح حال .دانشمند احکام نجوم پوران دختر حسن ابن سهل ابن فضل نوبخت که همچون پدر و اجداد خود یک زبردست احکام نجوم بود و از ماهرترین در این دانش بود (1 ) .او توانست معتصم خلیفه عباسی ( 218
- 227 ه ق ) مطابق ( 833 - 842 م) را بوسیله دانش احکام نجوم از یک سو قصد و مرگ با خبر نماید . که شرح ان بروایت کتب چنین است : علامه مجلسی ( ره ) گویند " از جمله کسانی که در طی مطالعات خودم در کتب عتیق داشته ام و انان را از برترین منجمان یافته ام یکی و دارای دانشهای متفاوتی زمان خودش یافتم همین پوران است که در زمان خودش در علم احکام نجوم بسی برتری . و تا حد کمال به این دانش تسلط داشت و گویند که دائم اصطرلاب را در دست و به احوال و موقعیت کواکب می نگریست و ان را با طالع مولد ( ولادت ) معتصم عباسی بررسی میکرد . تا انکه روزی دریافت جان معتصم را از ناحیه چوب احتمال مرگ در تاریخ مشخص پیش خواهد امد . پس به پدر خویش حسن گفت ای پدر بسوی امیر خود ( معتصم ) برو و بگو که من ( پوران ) از کنیزان شما اصطرلاب گرفته و دریافتم که در فلان روز و ماه بر شما از ناحیه چوب اسیبی که احتمال مرگ دارد محتمل است و خداوند داناتر است . پس پدربه دختر خود گفت ای نور چشم پدر و ای سرور خانمها و دختران بدان که امیر فعلا بدلیل بدگوی بعضی دشمنان ما نظرش بر ما متغییر گردیده و حال از ما روی برگردانده است . و شاید که بر خلاف تصور ما از سخنان ما متکدر شده بر ما برنجیده و بدتر شود . پوران گفت ای پدر چاره ای جز نصیحت و گفتن بزرگ خود نداریم زیرا خطر مرگ امیر در ان است و چنانچه بپذیرد که خوب باشد والا تو ان امانت گفتن را بجا اورده ای .لاجرم حسن سخن پوران را پذیرفته موضوع را به اطلاع معتصم رساند که پوران چنین استخراج حساب نموده است . ( سید ابن طاوس اورده که در ابتدا معتصم با روی سرد از حسن می شنید ) . لکن صاحب بحار اضافه میکنند که معتتصم چون با حسن تنها شد گفت : خداوند جزای خیر به تو و دخترت بدهد . حال بسوی دختر خود برو و سلام مرا به او برسان و ان روز موعود را از او جویا شو و به تعیین او تو همان روز در جوار من باش تا ان روز به پایان رسد.و من تا ان زمان از این مساله باکسی صحبت و او را مطلع نخواهم نمود و کسی جز تو را به مشورت نگیرم .پس چون انروز فرا رسید حسن از طلوع فجر بر معتصم وارد شد و هر که را در ان مجلس بود خارج نمودند . سپس حسن و معتصم از ان خانه و مجلس خارج شده و به محلی رفتند که حسن از قبل مهیا نموده بود و ان خانه متعلق بنام شخص ابن ارخی بود . و در ساخت ان حتی به وزن یک درهم چوب نیز موجود نبود ( کلا از چوب اثری نبود ) . پس روز خود را به گفتگو گذرانده تا وقت نماز ظهر رسید ( ابن طاوس اورده است که نماز صبح روز بعد بود ) .پس معتصم خواست که برای وضو از ان مجلس خارج شود که حسن مانع شد و گفت اجازه دهید و از مجلس فعلی خارج نشوید ( و حتی دستشویی با ظرف اینجا باشد ) . و تا اخر روز نباید از این مکان خارج شوید . و چون شروع به ساختن وضو در ان مکان نمود ناگاه خادم خاص او وارد شده و برایش سواک ( چوب خاصی است که از مکه اورند و بجای مسواک است ) و شانه چوبی اورد . پس حسن به ان خادم گفت بایست و خودت هم شانه کن و هم سواک بر دندان بکش و الان انجام بده . ان نوکر امتناع نمود و گفت چگونه از وسایل شخصی امیر استفاده کنم . که معتصم بانگ بر خادم زد و گفت وای بر تو زود امر حسن بجا بیاور و مخالفت نکن . پس خادم بناچار شانه زده و مسواک کشید که تاگاه لثه هایش و لبهایش ورم نمودند و خونریزی کرد و با صورت به زمین غلطید و جان داد . پس حسن خواست از انجا مرخص شود که معتصم او را بغل نموده و بین دو چشم بر پیشانیش بوسه زد و دستور داد هر انچه را که از املاک و دارایها از خانواده حسن مصادره شده بود به انان مسترد نمایند زیرا وزیرش محمد ابن الزیات ( 2 ) باعث گرفتن ان املاک شده بود ( 3 ) .
توضیح : ذکر این حکایت از بابت تبیین ضرورت شناخت حقیقت علم از غیر علم و روشهای قدما است . و اما تتمه حکایت ما در بیان کلام خداوند حکیم است که در قران مجید در سوره اعراف ایه 34 میفرمایند : برای هر امتی ( و شخصی ) زمان و اجل معین است و چون ان اجل فرا برسد ( حتی ) ساعتی درنگ و تاخیر نخواهد کرد و ساعتی پیش یا جلوتر از ان مرگشان نخواهد بود .و باز در سوره ال عمران ایه 154 امده است ( ای پیامبر ) بگو اگر شما در خانه های خود بودید همانا کسانی که باید کشته می شدند ( خواسته یا ناخواسته و یقینا ) به محل مرگ خویش می امدند
- اری چون اجل اید چشم و گوش و کلیه حواس ناکار امد شوند و معتصم نیز بر اساس سخن یکی ار اصحابش بنام حمدون بن اسماعیل که کوید : معتصم روایتی از برادرش مامون از رشید و سلسله سند را تا به پیامبر اکرم ص در ذهن داشت و براییم نقل نمود که نبی اکرم ص گفته اند : اگر کسی روز پنج شنبه حجامت کند و بلا فاصله تب نماید پس با ان تب از دنیا خواهد رفت . حمدون گوید : روز پنج شنبه ( 12 ربیع اول سال 227 ه ق ) بر معتصم وارد شدم و او در حال حجامت کردن بود پس بر خود لرزیدم و ساکت ایستادم . ممتصم گفت : ای حمدون ظن من ان است که تو از بابت ان حدیث که برایت نقل کردم ترسید ه ای ؟ گفتم بلی . گفت : بخدا حواسم نبود تا انکه تیغ حجامت بر من کار کرد انرا بخاطر اوردم .پس لحظاتی بعد تب نمود و فوت کرد ( 4 ) .
مرگش در سن 47 و بقولی 48 سالگی در شهر سامرا در عراق بود و مدت هشت سال و هشت ماه و هشت روز خلافت کرد . تحقیق
: شیخ سعید مزرعه - گنجنه حکایات

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1
-اول انکه خاندان نوبخت از ابتدای به قدرت رسیدن بنی عباس منجمان خاص انها شدند و منصور را دو نفر بغییراز لشکریانش همراهی میکردند - پزشک خاصش ابن اللجاج و ابو سهل منجم . دوم- ظلم حکام وقت بر اهل بیت ع بر کسی پوشیده نیست لکن قصد بیان میزان توجه به علم است که خواص اصحاب نیز باید ان را فرا بگیرند . - سوم از قدیم به اصحاب احکام نجوم لقب عالم و &#

از اولین زنان نابغه و نامدار ایران پوران دخت حسن بن سهل ( نوبختی )
بی شک تاریخ ایران و جهان اسلام دارای نوابغی فراوان در علم احکام نجوم بوده و هست و امروزه بسیارکم هستند که با چند نام اشنا نباشند . ولی کمتر کسی هست که بداند به چه میزان زن دانشمند و اشنا به علوم زمان گذشته در کشور خودش در ان زمان قدیم موجود بوده است . خصوص که جهل و بی سوادی موجود بوده است.وما این چند سطررا مقدمه ای برای مشتاقان بعنوان نمونه می اوریم تا با ان اشنا گردند . حکایتی که اینجانب ان را ترجمه نموده و برایتان نقل مینایم بر گرفته از دو کتاب فرج المهموم سید ابن طاوس (ره ) و بحار الانوار علامه مجلسی ( ره ) است البته بااضافه نمودن بعضی تصحیحات و اضافات تحقیقی . امید منان حکیم که مفید دوستان اهل علم واقع شود: شرح حال .دانشمند احکام نجوم پوران دختر حسن ابن سهل ابن فضل نوبخت که همچون پدر و اجداد خود یک زبردست احکام نجوم بود و از ماهرترین در این دانش بود (1 ) .او توانست معتصم خلیفه عباسی ( 218
- 227 ه ق ) مطابق ( 833 - 842 م) را بوسیله دانش احکام نجوم از یک سو قصد و مرگ با خبر نماید . که شرح ان بروایت کتب چنین است : علامه مجلسی ( ره ) گویند " از جمله کسانی که در طی مطالعات خودم در کتب عتیق داشته ام و انان را از برترین منجمان یافته ام یکی و دارای دانشهای متفاوتی زمان خودش یافتم همین پوران است که در زمان خودش در علم احکام نجوم بسی برتری . و تا حد کمال به این دانش تسلط داشت و گویند که دائم اصطرلاب را در دست و به احوال و موقعیت کواکب می نگریست و ان را با طالع مولد ( ولادت ) معتصم عباسی بررسی میکرد . تا انکه روزی دریافت جان معتصم را از ناحیه چوب احتمال مرگ در تاریخ مشخص پیش خواهد امد . پس به پدر خویش حسن گفت ای پدر بسوی امیر خود ( معتصم ) برو و بگو که من ( پوران ) از کنیزان شما اصطرلاب گرفته و دریافتم که در فلان روز و ماه بر شما از ناحیه چوب اسیبی که احتمال مرگ دارد محتمل است و خداوند داناتر است . پس پدربه دختر خود گفت ای نور چشم پدر و ای سرور خانمها و دختران بدان که امیر فعلا بدلیل بدگوی بعضی دشمنان ما نظرش بر ما متغییر گردیده و حال از ما روی برگردانده است . و شاید که بر خلاف تصور ما از سخنان ما متکدر شده بر ما برنجیده و بدتر شود . پوران گفت ای پدر چاره ای جز نصیحت و گفتن بزرگ خود نداریم زیرا خطر مرگ امیر در ان است و چنانچه بپذیرد که خوب باشد والا تو ان امانت گفتن را بجا اورده ای .لاجرم حسن سخن پوران را پذیرفته موضوع را به اطلاع معتصم رساند که پوران چنین استخراج حساب نموده است . ( سید ابن طاوس اورده که در ابتدا معتصم با روی سرد از حسن می شنید ) . لکن صاحب بحار اضافه میکنند که معتتصم چون با حسن تنها شد گفت : خداوند جزای خیر به تو و دخترت بدهد . حال بسوی دختر خود برو و سلام مرا به او برسان و ان روز موعود را از او جویا شو و به تعیین او تو همان روز در جوار من باش تا ان روز به پایان رسد.و من تا ان زمان از این مساله باکسی صحبت و او را مطلع نخواهم نمود و کسی جز تو را به مشورت نگیرم .پس چون انروز فرا رسید حسن از طلوع فجر بر معتصم وارد شد و هر که را در ان مجلس بود خارج نمودند . سپس حسن و معتصم از ان خانه و مجلس خارج شده و به محلی رفتند که حسن از قبل مهیا نموده بود و ان خانه متعلق بنام شخص ابن ارخی بود . و در ساخت ان حتی به وزن یک درهم چوب نیز موجود نبود ( کلا از چوب اثری نبود ) . پس روز خود را به گفتگو گذرانده تا وقت